بایگانی برچسب: ماجراهای واقعی پلیسی

ضایعات عشق و آریوی مخوف

عشق

اختصاصی مجله روزهای زندگی– ضایعات عشق و آریوی مخوف-  مهرداد که با سرعت می‏راند، وسط جاده عطسه‏ اش گرفت. پشت‌سرهم سه عطسه شدید کرد. در عطسه سوم ماشین به کناره جاده کشیده شد و به زنی که منتظر مینی‏بوس بود، زد. شتابان پیاده شد و سراغ مصدوم رفت. زن جوانی …

توضیحات بیشتر »

زن اغواگر و طعمه‌هایش

زن اغواگر و طعمه‌هایش

  اختصاصی مجله روزهای زندگی – زن اغواگر و طعمه‌هایش – غفور با خستگی و کسالت بیدار شد. به ساعت نگاه کرد. داشت دیرش می‏شد. سریع لباس سربازی‏ اش را پوشید و خواست از خانه برود. مادرش گفت: «یه چیزی بخور بعد برو.» غفور پوتینش را پوشید و گفت: «دیرم …

توضیحات بیشتر »

داماد معکوس

داماد معکوس

  اختصاصی مجله روزهای زندگی – داماد معکوس- مادر سعید با چای و شیرینی آمد: «امیدوارم همیشه شیرین‏کام باشی!» سعید موهای جلو پیشانی‏اش را کنار زد و گفت: «مرسی… خبریه؟» مادرش گفت: «خبر خیر. هفته بعد عروس میاریم.» سعید چهره در هم کشید. مادرش گفت: «خوشحال نشدی؟ تو و دخترعموت …

توضیحات بیشتر »

چند دانه انار روی برف

برف

اختصاصی مجله روزهای زندگی -چند دانه انار روی برف- شب برفی سردی بود. زن جوانی از بیمارستان بیرون آمد. درحالی‌که کنار خیابان روی رد چرخ ماشین‏ها پا می‏گذاشت و جلو می‏رفت، پشت سرش را نگاه می‏کرد. یک پراید مشکی که ورودممنوع می‏آمد، دور زد و برایش چراغ زد. زن گفت: «میدون …

توضیحات بیشتر »

خانه ‏باغ مجرد‌‌ی

خانه ‏باغ مجرد‌‌ی

اختصاصی مجله روزهای زندگی – خانه ‏باغ مجرد‌‌ی-  رحیم به یکی از کارمند‌‌هایش گفت: «کامل جان می‏خوام به زنم خیانت کنم.» کامل لبخند‌‌ موذیانه‏ ای زد‌‌: «چشمم روشن! آقا رحیم وارد‌‌ کار شد‌‌ه!» رحیم گفت: «مسخره‏بازی د‌‌ر نیار. حرفم جد‌‌ی بود‌‌.» کامل گفت: «منم جای تو بود‌‌م، خیانت می‏کرد‌‌م. بد‌‌قیافه …

توضیحات بیشتر »

فال فروشان بدطالع!

سرهنگ آریو

اختصاصی مجله روزهای زندگی – فال فروشان بدطالع! زنی خمیده‌قامت با جوانی که دو متر قد و هیکلی گنده داشت، به مسوول خیریه گفت: «من با این جثه نحیف و پیر چطور شکم این بچه رو سیر کنم؟ مرحوم شوهرم بیمه هم نبود که مستمری بهم تعلق بگیره. فقط یه …

توضیحات بیشتر »