بایگانی برچسب: ایستاده در غبار

توبه گرگ

توبه گرگ

اختصاصی مجله روزهای زندگی– توبه گرگ- نشسته بودم روبه‌روی قاضی و نمی‌دانستم چطور باید ثابت کنم اگر حضانت علی و الناز را به قاسم بدهد بچه‌هایم شش ماه دیگر زنده نیستند. هیچ‌کس حاضر نشده بود استشهاد را پر کند. قاسم هم تهدیدم کرده بود اگر طلاق بگیرم نمی‌گذارد آب خوش …

توضیحات بیشتر »

عشق معجزه می‌کند

عشق معجزه می‌کند

  اختصاصی مجله روزهای زندگی – عشق معجزه می‌کند- سه سال رفته بودم خواستگاری مریم و هربار پدرش مخالفت کرده بود. پدرم مرد خوش‌نامی نبود و پدر مریم معتمد محل و مردم بود. از وقتی چشم باز کرده بودم مریم را دیده بودم که همسایه‌مان بود و دوست صمیمی خواهرم …

توضیحات بیشتر »

خوشبختی من

پدر پیرم

اختصاصی مجله روزهای زندگی – خوشبختی من –  فکر می‌کردم خواب می‌بینم که تلفن زنگ می‌زند. آن‌قدر خسته بودم که حتی نمی‌توانستم دستم را دراز کنم و گوشی تلفن را از روی میز کنار تخت بردارم. یادم آمد آن روز در شرکت چندتا جلسه داشتیم و بعد هم که آمده …

توضیحات بیشتر »