اختصاصی مجله روزهای زندگی– توبه گرگ- نشسته بودم روبهروی قاضی و نمیدانستم چطور باید ثابت کنم اگر حضانت علی و الناز را به قاسم بدهد بچههایم شش ماه دیگر زنده نیستند. هیچکس حاضر نشده بود استشهاد را پر کند. قاسم هم تهدیدم کرده بود اگر طلاق بگیرم نمیگذارد آب خوش …
توضیحات بیشتر »عشق معجزه میکند
اختصاصی مجله روزهای زندگی – عشق معجزه میکند- سه سال رفته بودم خواستگاری مریم و هربار پدرش مخالفت کرده بود. پدرم مرد خوشنامی نبود و پدر مریم معتمد محل و مردم بود. از وقتی چشم باز کرده بودم مریم را دیده بودم که همسایهمان بود و دوست صمیمی خواهرم …
توضیحات بیشتر »خوشبختی من
اختصاصی مجله روزهای زندگی – خوشبختی من – فکر میکردم خواب میبینم که تلفن زنگ میزند. آنقدر خسته بودم که حتی نمیتوانستم دستم را دراز کنم و گوشی تلفن را از روی میز کنار تخت بردارم. یادم آمد آن روز در شرکت چندتا جلسه داشتیم و بعد هم که آمده …
توضیحات بیشتر »