گفت و گوی اختصاصی مجله روزهای زندگی – محسن قصابیان: به دیدهشدن فکر نمیکنم- فیلم سینمایی «منصور» به کارگردانی سیاوش سرمدی روایتگر بخشی از زندگی شهید تیمسار منصور ستاری و ساخت اولین جنگنده کاملا ایرانی است. فیلمی که به اعتقاد محسن قصابیان، بازیگر نقش منصور، نیاز جامعه امروز است تا مردم بیشتر درباره این مرد والامقام و افتخارات صنعت هوایی بدانند. محسن قصابیان از معدود بازیگرانی است که سالها در مقام طراحی تئاتر، نویسندگی، سردبیری رادیو، تهیهکنندگی و کارگردانی فعالیت داشته است. به بهانه فیلم سینمایی «منصور» و سریال «موج اول» با ایشان مصاحبه کردیم که توصیه میکنیم این گفتوگوی جذاب را از دست ندهید.
چطور شد که به فیلم «منصور» دعوت شدید و نقش شهید ستاری به شما پیشنهاد شد؟
وقتی فیلمنامه را مطالعه کردم، فهمیدم که متن شعار الکی نمیدهد و زندگی در آن جریان دارد. بعد که وارد دفتر شدم متوجه شدم من به واسطه یکی از دوستان به نام جلیل شعبانی که در دوران دانشگاه با هم بودیم، به مجموعه معرفی شدم. البته افرادی مثل سید علی هاشمی، دستیار کارگردان یا بابک کریمی و شهرام خلج که طراح گریم هستند، در این پروژه حضور داشتند که از قبل با هم همکاری داشتیم. ضمن اینکه در طول زمان با سیاوش سرمدی آشنا شدم. نگاه و اخلاق او را خیلی دوست داشتم و خداراشکر کار خوب پیش رفت.
صرفا شباهت چهره بود یا فاکتورهای دیگری هم نقش داشتند؟
بخشی که شباهت چهره بود، اما واقعیت فراتر از شباهت بود و ما فقط به تناسب چهره بسنده نکردیم چرا که معتقدم بافت فیلم با واقعیت زندگی تیمسار
اندکی متفاوت است و این نشاتگرفته از آن است که بافت فیلم برای مخاطب باورپذیر و جذاب باشد. بخش دیگر قد و صدا و بیان بود که خودم صدا را به تیمسار نزدیکتر کردم، حتی رژیم گرفتم که لاغرتر شوم. اوایل شکمبند و کتفبند میبستم که تناسب بیشتر شود. خودم با بچههای لباس هماهنگ میشدم که در جهت کمک به نقشم تاثیرگذار باشد. بخش دیگر این بود که دوستان به سمت چهرههای ستاره و شناختهشده نروند بلکه بازیگران تئاتری را دور هم جمع کنند که همین اتفاق هم افتاد. در نهایت مجموعهای شکل گرفت که فراتر از گفتن دیالوگ یا گرفتن چند پلان پیش رفت. مدل سیاوش سرمدی سکانس پلانهای طولانی بود که در تدوین برش میخوردند.
این فیلم برای دیدهشدن شما اتفاق خوشایندی بود؟
من هیچوقت به دیدهشدن فکر نمیکنم. اگر میخواستم به دیدهشدن فکر کنم، در دهه 70 در مبحث اجرا در جشنواره سوم که برگزیده شدم اجرا را ادامه میدادم. شهرت برایم چندان جذاب نیست.
آنچه که از کاراکتر منصور دیده شد تفاوت و خلاقیت بود. نظر خودتان چیست؟
مساله ما در بازیگری و کارگردانی بر پایه خلاقیت است یعنی لذت ببریم از اینکه شخصیتی را خلق میکنیم و حضورمان در بازی مفید و باورپذیر باشد و با مخاطب همراه باشیم؛ فرقی هم نمیکند چه کاری باشد. من خیلی تلاش میکنم شبیه منصور نباشم. خیلی چیزها را تغییر دادم و این باعث شده برای پیشنهادات بعدی خیلی متفاوت انتخاب کنم. لذت کار ما در تجربه زیستن در شرایط متفاوت است و من به خاطر علاقهام به این حوزه، ۳۳ سال پیش بوتیکم را جمع کردم و به دانشگاه رفتم تا در بازیگری پیشرفت کنم.
وقتی اولین بار متن قصه را خواندید چه احساسی داشتید؟
من مثل خیلی از مردم تیمسار ستاری را نمیشناختم، اما وقتی صفحات آخر را مرور کردم به مردی رسیدم که مقتدر، با اخلاق، صادق و جسور بود و با شخصیتی روبهرو بودم که متفاوت بود. بعد وقتی بیشتر فیلمنامه را خواندم، با خودم گفتم چرا این شخصیت را بیشتر نشناختیم چرا که در صنعت هواپیماسازی بینظیر بود. این شخصیت دانشکده هوایی راهاندازی کرد و این برای من جذاب است. من در زندگی شخصی خودم هم همینطور هستم و هر چیزی را که خواستم، به دست آوردم. البته خواستههایی که معقول هستند. شهید ستاری مسوول امنیت آسمانی یک کشور است، اما من در نهایت توانستم به صد نفر آموزش بدهم.
وضعیت تئاتر را چگونه میبینید و چرا همچنان حال تئاتر خوب نیست؟
در هیچ جای دنیا تئاتر حرفه پولدار شدن نیست زیرا تعداد تماشاگران تئاتر با سینما یا تلویزیون قابل مقایسه نیست و قرار هم نیست بشود. نباید اینگونه فکر کنیم که یک بازیگر تئاتر قرار است در نهایت به تلویزیون یا سینما راه پیدا کند. یک بازیگر تئاتر میتواند تا انتها تئاتری بماند. ما مشکل تامین مالی داریم و مسوولان اگر بدانند که تئاتر چقدر میتواند به بنیان خانواده کمک کرده و باعث شود که سلامت رفتاری در جامعه اشاعه پیدا کند، قاعدتا به این حوزه بیشتر کمک میکنند و بچههای تئاتر هم دیگر چشمشان به تلویزیون یا سینما نیست. هرچند معتقدم چهرهبودن و سردر سینما بودن بد نیست، اما نهایت هم نیست.
چطور شد تصمیم گرفتید «نیوکاسل» را بسازید؟
خیلی دوست دارم قبل از اینکه به این سوال پاسخ بدهم این را بگویم که من سالها طراحی تئاتر، نویسندگی، تهیهکنندگی، کارگردانی و بازیگری کردهام. در سالهای 79 -80 تصمیم گرفتم که فیلم بسازم و سه تله و سه سریال برای سازمان ساختم، بعد ناگهان خالی شدم و احساس کردم که این اوج خواستههای من نیست. به رادیو برگشتم. سردبیری کردم تا سال ۹۲ و البته فرصت خوبی بود که مطالعه کنم. در سال۹۲ دوباره کار ساخت را انجام دادم. هدفم سینما بود تا اینکه «نیوکاسل» را ساختم. البته اسم کار در ابتدا «وضعیت ناجور» بود که در نهایت به «نیوکاسل» ختم شد. البته باز هم نتیجه لازم را نگرفتم چون سرمایهگذار سینما را نمیشناخت.
برویم سراغ سریال «موج اول». خیلی وقت بود در تلویزیون نبودید.
تابستان سه کار به من پیشنهاد شد…
ادامه این مصاحبه را در نسخه نوشتاری مجله روزهای زندگی شماره 618 موجود در کیوسکهای سراسر کشور مطالعه کنید.
از: مینا پیروزیان- حامی کوماهی