اختصاصی مجله روزهای زندگی– محیا دهقانی متولد ۲۴ دی ۱۳۷۰ در تهران و فارغالتحصیل رشته بازیگری است. کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی دارد و مدرک آزاد بازیگری خود را از کلاسهای داریوش ارجمند دریافت کرده است. اولین بازی سینمایی او در فیلم «شیار ۱۴۳» به کارگردانی نرگس آبیار بوده و سریال تلویزیونی «قهر و آشتی» نخستین تجربه او در تلویزیون محسوب میشود. همچنین در سریال محبوب «پایتخت۴» در نقش سوسن ظاهر شد. فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» به کارگردانی محمدحسین مهدویان از دیگر کارهای این بازیگر است. این شبها هنرنمایی او را در سریال «نجلا2» از شبکه سه سیما شاهد هستیم. به همین بهانه با این بازیگر جوان و بااخلاق گپ زدیم که توصیه میکنیم این گفتوگو را از دست ندهید.
در همین ابتدا بگویید چه شد نجلا شدید؟
با من تماس گرفتند. قرار بود برای بازیگر این نقش، جایگزین بگذارند. بازیگران زیادی را هم دیده و حتی با چند نفر به تفاهم رسیده بودند. قسمت این بود که من در «نجلا» حضور پیدا کنم.
چقدر برای لهجه کار کردید؟
زمان زیادی نداشتم که بخواهم لهجه را دربیاورم. چهارشنبه قرارداد بستم و یکشنبه جلوی دوربین بودم. تمام سکانسهای نجلا بسیار سخت بود و من با گروه و لهجه آشنا نبودم. ولی چون نجلا را دوست داشتم توانستم به تعادل برسم. برای لهجه هم تمام تلاشم را کردم که به پای بقیه بازیگران برسم و جوری ادا کنم که توهین نباشد.
نجلا چه تفاوتهایی با محیا دارد؟
من نجلا را با خودم مقایسه نمیکنم چون خیلی با هم فرق داریم. اصلا شبیه نجلا نیستم. من یک دختر امروزی هستم با نگاه امروزی و تصورات امروزی، ولی نجلا قدیمی است و افکاری دارد که خودش فکر میکند درست است. خیلی احساساتی عمل میکند و منطقش بعدا به کار میآید. احساساتی بودن باعث میشود اتفاقهایی بیفتد که خودش بعدا پشیمان شود. نجلا زن قدرتمندی است، ولی در اوج قدرت احساس بر قدرت غلبه میکند. دوست داشتم نجلا را جوری بازی کنم که تکبعدی نباشد.
کمی از کودکیتان بگویید. چگونه گذشت؟
کودکیام را خیلی خوب گذراندم. لذت کودکی را تجربه کردم و این را مدیون پدر و مادرم هستم.
آیا شیطنت میکردید؟
خیلی شیطنت میکردم و بیشفعال بودم. آنقدر شیطنت میکردم که مادرم همیشه نگران بود که خوب نمیشوم. شیطنتهای من از نوع پسرانه بود. آنقدر انرژی داشتم که بالاخره پدر و مادرم تصمیم گرفتند مرا با کلاسهای مختلف سرگرم کنند. از دورهای به بعد با کلاسهای ورزشی و هنری و درس آنقدر سرگرم و خسته میشدم که دیگر نمیتوانستم شیطنتهایم را بروز دهم.
با این حساب درستان چطور بود؟
تا اواخر راهنمایی شاگرد ممتاز بودم و درسم خیلی خوب بود، اما از دبیرستان اوضاع تغییر کرد. من به رشتهام تجربی علاقهای نداشتم و دوست داشتم هنر بخوانم، اما مادرم به هنر علاقهای نداشت و میگفت اول باید دکتر شوی و بعد به سمت هرچه میخواهی بروی. من اول تا سوم دبیرستان معلم خصوصی داشتم و حتی تجدید شدم. پیشدانشگاهی را شبانه خواندم. مادرم به خاطر اینکه سر کلاس بنشینم با من میآمد و با هم همکلاس بودیم. وقتی کنکور دادم و زمینشناسی قبول شدم، دیگر ادامه ندادم. کنکور هنر دادم و دانشگاه هنر و معماری قبول شدم.
چه شد به سمت کاراته رفتید؟
البته من هم شنا میرفتم، هم شطرنج و هم کاراته. در همان سن کم شطرنج مقام آوردم. به اصرار پدرم وارد رشته کاراته شدم. از هشت سالگی وارد این رشته شدم و تا بیستویک سالگی حرفهای کار کردم. ولی از آن زمان به بعد تصمیم گرفتم این رشته را ادامه ندهم چون ممکن بود به دلیل ضربههایی که میخورم برای صورتم اتفاقی بیفتد. اما همیشه ورزش میکنم.
آیا کاراته روی شخصیت شما تاثیری داشت؟
مرا محکمتر کرد. وقتی در مسابقات مقام اول را کسب میکنی، باز هم تلاش میکنی که برای چیزهای بزرگتر کوشش کنی. زمین مبارزه برای من این نتیجه را داشت که خودم را نه برنده بدانم و نه بازنده. ضمن اینکه به من مرام ورزشکارانه داد که خودم را نسبت به کسی که در این رشته نیست برتر ندانم.
چگونه با کلاسهای داریوش ارجمند آشنا شدید؟
سال 89 قرار بود آقای علی ژکان یک فیلم سینمایی به اسم «برای سونیا» بسازد که برای بازی در این فیلم انتخاب شدم، اما بنا به دلایلی ساخته نشد. همزمان آقای ژکان یک سریال به نام «قهر و آشتی» داشتند و به من گفتند که میتوانم در این سریال بازی کنم. وقتی بازی کردم، گفتند درست است که سال 83 در کلاسهای بازیگری شرکت کردی، اما به نظر من نیاز داری که مجدد به این کلاس بروی و کلاس آقای ارجمند را معرفی کردند. آقای ارجمند به من گفتند به جای ادامه دادن رشته تجربی باید در دانشگاه بازیگری بخوانی، اما خودم بعد از تحقیق به این نتیجه رسیدم که ادبیات نمایشی بخوانم، برای همین کارشناسی و کارشناسی ارشد از این رشته فارغالتحصیل شدم.
از تجربه «پایتخت» بگویید؟
من در «پایتخت» کار گروهی را تجربه کردم. عوامل پشت صحنه خیلی مهم هستند. وقتی با گروه یکدست باشی و گروه با تو یکدست باشند، نتیجهاش میشود یک کار گروهی مثل «پایتخت». معمولا کارهایی که عوامل و پشت دوربین و حتی بازیگرها با هم جور باشند، کار خوبی خواهد شد.
کار با آقای مقدم چطور بود؟
تجربه بسیار خوبی بود. آقای مقدم یکی از کارگردانهایی هستند که خیلیها دوست دارند با ایشان کار کنند و خداراشکر من این تجربه را داشتم.
بازیگری چه تاثیری در شخصیت شما گذاشته است؟
بازیگری تاثیری نگذاشته، اینکه در مسیر بازیگری قدم برداشتم شاید تاثیرات خوبی گذاشته زیرا من در این راه کتاب خواندم، فیلم دیدم، توجهم به اطرافم بیشتر شد تا بتوانم بهعنوان یک بازیگر، نکتهبین و جزئیبین باشم و این برای من به مرور زمان اتفاق افتاد و تاثیر بسیار مثبتی بود با اینکه مسیرم بسیار سخت بود. همیشه فکر میکردم وقتی وارد این مسیر شوم یکی ـ دوسال بعد اتفاق خیلی خوبی برایم میافتد. تقریبا دوازده سال است که در این حرفه مشغولم، اما هیچوقت آن چیزی که اوایل فکر میکردم برایم اتفاق نیفتاد. خیلی برایش زحمت کشیدم و با هزاران مانع مواجه شدم، اما همچنان تلاش کردم و خودم را نباختم. این برمیگردد به علاقه و سالهایی که ورزش کاراته کار میکردم و فهمیدم که آدم واقعا باید برای چیزی که دوست دارد بجنگد تا به آن برسد.
ورزش کردن چطور؟ چه اندازه در بازیگری شما نقش داشته است؟
قطعا تاثیر مهمی داشته. ورزش تمرکز را بالا میبرد، سلامتی جسم را تضمین میکند و باعث انعطافپذیری بدن میشود که برای بازیگر خیلی مهم است.
از «ماجرای نیمروز» بگویید. نقش شما خاکستری بود؟
«ماجرای نیمروز 1» جزو فیلمهایی بود که خیلی دوست داشتم، نه به خاطر اینکه خودم بازی کردم، چون قابل قبول بود. خوشحالم که با آقای مهدویان کار کردم. از کار با ایشان بسیار لذت بردم. شخصیت فریده یا همان سهیلا برای من خیلی جذاب بود. چون وقتی قرار است در زمانی کوتاه کاراکتری را به نمایش بگذارید بسیار کار سختی است. به نسبت بازخوردهایی که داشتم احساس کردم که این اتفاق افتاد. این را بر حسب تحلیلهایی که روی فریده داشتم، به آن نقشی که در فیلمنامه بود، رسیدم.
به نظرتان فریده نقش خاصی بود؟
بله، به دلیل اینکه من خیلی دلسوزانه به او نگاه میکردم. افرادی مثل فریده در آن دوران زیاد بودند که افکارشان را شستوشو میدادند و به دلیل سن کم راهشان را اشتباه انتخاب میکردند. به دلیل اشتباهات بزرگی که باعث شد زندگی و سرنوشتشان تغییر کند جوانی خود را سوزاندند. برای خودم کاراکتر خیلی جذابی بود.
بهترین سکانس «ماجرای نیمروز» از نظر شما؟
برای من سکانس آخر بسیار تاثیرگذار و دلخراش و به نظرم سکانس خوبی بود. منظورم سکانس کشته شدن فریده است، ولی قرار دوم را خیلی دوست داشتم. آن حس و حالی که در آن قرار بود به نظرم خیلی عالی بود. بازی آقای حجازیفر هم یک شیرینی به بافت کار داده بود که واقعا حضورشان در هر سکانس برای مخاطب دلچسب بود.
آیا به شهرت علاقه دارید؟
نمیگویم شهرت را دوست ندارم چون هنر یعنی اینکه شما خودت را به نمایش بگذاری و وقتی به نمایش میگذاری، برای خودت که خالق آن آثار هستی جذاب هستی، اما اگر شهرت نباشد جذابیتش را از دست میدهد. شهرت قطعا قشنگ است و قشنگی آن تا زمانی است که از نگاه مثبت به آن نگاه کنی. اما نوع منفی و نگاه بالا به پایین به آدمها را هیچوقت دوست ندارم و امیدوارم خدا هرگز آن روز را برای من نیاورد.
مهمترین خصوصیت محیا دهقانی؟
بسیار منظم هستم و از بدقولی متنفرم.
دوست دارید از شما چه چیزی در ذهن مخاطبتان به یادگار بماند؟
دوست دارم از من انسانیت باقی بماند و همه بگویند عجب انسانی بود.
در «نجلا» چه اندازه دستتان باز بود؟ آیا به کارگردان درباره کاراکتر پیشنهاد میدادید؟
بسیار خوشحالم که با این تیم کار کردم. آقای تقیاییپور کارگردان مسلطی هستند و چون خودشان تئاتری هستند جنس ادبیات را میشناسند. خوشبختانه دست به قلم هستند. قرار بود من نجلا را جوری بازی کنم که خشونت را یک جایی از او بگیریم و او را به زنی تبدیل کنیم که در اوج غرور احساسات، مادرانگی و زنانگی دارد و عواطفش هم در اوج انتظارش نشان داده میشود. وقتی پای عشق و احساس در میان باشد قطعا غرور یک زن شکسته خواهد شد. خوشبختانه کارگردان این قابلیت را داشت و این خوششانسی من بود که با ایشان کار کردم. برایشان احترام زیادی قائلم. بازیگر دوست دارد با ایشان کار کند چون دست بازیگر را باز میگذارند تا کارش را انجام بدهد و بازیگر خودش را از درون به نمایش بگذارد. به بازیگر اعتماد میکنند و به نظرم این اعتماد دوطرفه نتیجه خوبی دارد. از نگاه خودم این اتفاق در «نجلا» افتاده است.
برای سال جدید چه برنامهای دارید؟
من کلا چند سالی هست که فایل ذهنیام را به روی کلمه برنامه بستهام چون زندگی آنقدر کوتاه است که آدم از ثانیه بعد خودش خبر ندارد. من میگویم هر آن چیزی که خدا در سرنوشتم رقم زده همان برنامه اجرا شود و با آغوش باز از این برنامه استقبال میکنم.
حرف پایانی.
برای همه آرزوی سلامتی، آرامش و روزی زیاد دارم. امیدوارم حال دل همگی خوب باشد و به هر چیزی که دلشان میخواهد برسند.
روزهای زندگی: برای خانم محیا دهقانی و خانواده محترمشان سلامتی و موفقیت روزافزون آرزومندیم.
مینا پیروزیان
تنظیم: آوا