اختصاصی مجله روزهای زندگی – در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست – پدرم چند شرکت معتبر داشت. من مدیرکل یکی از شرکتهایش بودم. سرم به کار بود تا اینکه اتفاقی افتاد: یک آبدارچی داشتم که سالها بود آنجا کار میکرد. شهریاری، پیرمرد خندان و بیدردسری بود. روزی به …
توضیحات بیشتر »