• روسیه و چین به دنبال ساخت نیروگاه هسته ای در ماه!

     یوری بوریسف رئیس آژانس فضایی فدرال روسیه روز سه شنبه در یکی از نشست های جشنواره جهانی جوانان در سیر…

  • هنوز ازدواج نکرده ام

    نویسنده: آرین سلطانی براساس سرگذشت: سپهر  سال‌ها گذشت. من می‌رفتم و می‌آمدم، اما نسبت به زندگی هیچ ح…

  • من همسر دوم بودم

      نویسنده: زینب خیرخواه ثابت‌قدم براساس سرگذشت: شیوا سوتیتر: با خجالت به پدرم گفتم علیرضا با ما…

  • بیشتر بدانیم

      غزل صوفی نفخ معده را بدون نسخه درمان کنید نفخ یک مشکل گوارشی رایج است که خیلی‌ها آن را تجربه …

  • یک فنجان سلامتی

      نویسنده: فاطمه شهماری از هر پنج نفر بالای50 سال، یک نفر شکستگی ناشی از پوکی استخوان را تجربه …

آخرین نوشته ها

دیوصورت و فرشته ‌سیرت

دیو

اختصاصی مجله روزهای زندگی– دیوصورت و فرشته ‌سیرت- برادرم خلیل با نگاهی محزون موفقیت در خواستگاری را به من تبریک گفت. دلم برایش سوخت. هشت سال از من بزرگ‏تر بود. من آخرین بچه خانواده بودم. خواهر و برادر دیگرم متاهل بودند. من هم داشتم منیژه را عقد می‏کردم. خلیل مجرد …

توضیحات بیشتر »

ضایعات عشق و آریوی مخوف

عشق

اختصاصی مجله روزهای زندگی– ضایعات عشق و آریوی مخوف-  مهرداد که با سرعت می‏راند، وسط جاده عطسه‏ اش گرفت. پشت‌سرهم سه عطسه شدید کرد. در عطسه سوم ماشین به کناره جاده کشیده شد و به زنی که منتظر مینی‏بوس بود، زد. شتابان پیاده شد و سراغ مصدوم رفت. زن جوانی …

توضیحات بیشتر »

توبه گرگ

توبه گرگ

اختصاصی مجله روزهای زندگی– توبه گرگ- نشسته بودم روبه‌روی قاضی و نمی‌دانستم چطور باید ثابت کنم اگر حضانت علی و الناز را به قاسم بدهد بچه‌هایم شش ماه دیگر زنده نیستند. هیچ‌کس حاضر نشده بود استشهاد را پر کند. قاسم هم تهدیدم کرده بود اگر طلاق بگیرم نمی‌گذارد آب خوش …

توضیحات بیشتر »

رفتار درست با کودک خبرچین

خبرچین

اختصاصی مجله روزهای زندگی– رفتار درست با کودک خبرچین – خانم جوانی به همراه پسر شش ساله‌اش امیرعلی وارد اتاق مشاوره شد. پس از سلام و احوال‌پرسی صمیمی با مادر و پسر، ظرف شکلات را جلوی امیرعلی گرفتم و از او خواستم هر تعداد که دوست دارد بردارد. امیرعلی دستش را …

توضیحات بیشتر »

خانه خالی

خانه خالی

اختصاصی مجله روزهای زندگی– خانه خالی – کلافه بودم از آن وضعیت. روی پشت‌بام برای خودم جایی درست کرده بودم مثل اتاقک و همان‌جا درس می‌خواندم. آن سال کنکور داشتم، ولی جز برای مادرم برای هیچ‌کس مهم نبود. خانه مثل همیشه پر از جنگ و دعوا و فریاد بود و …

توضیحات بیشتر »

به روح بابا قسم معتاد نیستم!

معتاد

اختصاصی مجله روزهای زندگی– به روح بابا قسم معتاد نیستم!- پدرم وقتی مرد، برادرهایم می‏خواستند خانه را نفروشند و یادگاری بماند. من که کوچک‏ترین آنها بودم، گفتم باید خانه را بفروشند و سهمم را بدهند. ناچار سهم مرا خریدند. وقتی که پول را تحویل گرفتم، به روح مادر و پدرم …

توضیحات بیشتر »

من فریب خورده‌ام

من فریب خورده‌ام

اختصاصی مجله روزهای زندگی– من فریب خورده‌ام – خانواده‌ام سختگیر بودند و من جز دخترخاله‌ام که هم‌سن خودم بود هیچ دوستی نداشتم. رضوانه هم مثل من بود و پدرش همیشه می‌گفت تا خواستگار نداشته باشد نمی‌تواند تنهایی از خانه بیرون برود. رضوانه با خاله می‌آمد خانه ما و غروب که …

توضیحات بیشتر »

می‌خواهم توبه کنم

می‌خواهم توبه کنم

اختصاصی مجله روزهای زندگی-می‌خواهم توبه کنم-  مثل همیشه آقای فتحی داد و فریاد می‌کرد. من هم توی اتاقم نشسته بودم و گوش می‌دادم. حالا چند وقتی بود که دیگر نه بغض می‌کردم، نه ناراحت می‌شدم و نه گریه می‌کردم. شش سال بود که این حرف‌ها را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم …

توضیحات بیشتر »

خدمتی به عشق

عشق

اختصاصی مجله روزهای زندگی– خدمتی به عشق – همه بچه‏ های محله از آقای همتی می‏ترسیدیم. بچه‏ ها می‏گفتند آدم‏کش است و دیده ‏اند که در خانه ‏اش تفنگ و هفت‌تیر دارد. همیشه لبخند مرموزی روی لبش بود. لفظ قلم حرف می‏زد و انگشترهای درشتش از او موجودی ترسناک ساخته …

توضیحات بیشتر »

جنایت در جنایت

جنایت در جنایت

اختصاصی مجله روزهای زندگی– جنایت در جنایت-  شب پاورچین پاورچین می‌رفت. گویا به اندازه کافی خستگی در کرده بود، کم‌کم آفتاب بالا آمد و مانند تیغی طلایی سایه‌های دیوار را تراشید. با برخورد اشعه‌های خورشید به صورت حکیم چشمانش را باز کرد. احساس درد شدیدی داشت و غمی تحمل‌ناپذیر. حوادث …

توضیحات بیشتر »
قتل در باران

قتل در باران

سرزمین رویایی

سرزمین رویایی

توبه گرگ

توبه گرگ